آدمک آخر دنیاست بخند...

از روزانه هام مینویسم،آرامش و آشفتگی..

آدمک آخر دنیاست بخند...

از روزانه هام مینویسم،آرامش و آشفتگی..

وقتی یادت میفتم..

تو وجود هر آدمی رگه‌هایی از دگرآزاری
و سادیسم وجود داره...
و می‌دونی چه وقت این حس بیدار میشه؟
وقتی می‌فهمی یه نفر وابسته‌ات شده!

فیلم: ماه تلخ
کارگردان: #رومن_پولانسکی

___________________________________________________________________________________

این دیالوگو امشب اتفاقی تو یه وبلاگی خوندم.
راسته میگن بعضی چیزا یهو آدمو پرت میکنه به گذشته.

وقتی خوندم یاد تو افتادم. یاد 3-4 سال پیش. تو گناهی نداشتی. اتفاقا خیلی هم بی گناه بودی. فقط دوسم داشتی. من بد کردم میدونم. مثل اینکه رگه های سادیسم من خیلی زیاد بود. میدونستم دوسم داری و بهم وابسته ای. منم دوستت داشتم ولی اذیتت میکردم چون مطمئن بودم بدون من نمیتونی، پس نمیری.
تو نرفتی. هنوزم هستی. هنوزم همدیگه رو دوس داریم ولی دیگه اون روزا و اون علاقه و دلبستگی برنمیگرده. نمیدونم شایدم برگرده. آدم از آینده خبر نداره.

به هر حال 2 ساله که دیگه اذیتت نمیکنم چون دور شدیم. خیلی وقتا راسته که میگن دوری و دوستی. واسه من و تو همینه. ببخش بخاطر اون 2سالی که اذیتت کردم. میدونستم دوسم داری و روم حساسی ولی بازم با رقیبت میگشتم و تو حرص میخوردی و داغون میشدی ولی نمیتونستی جلومو بگیری. میدیدم داغونی و چشم میبستم. اما خیلی دوستت داشتم حالا هم دارم.. ولی قبول کن تو هم زیادی حساس و خودخواه بودی. میخواستی من فقط با تو حرف بزنم و با تو بخندم. خب بقیه هم تو زندگی من نقشی داشتن. هر کسی جایگاه خودشو داره. من که کسیو به اندازه تو دوس نداشتم. اون هیچوقت نمیتونست جای تو رو بگیره. الانم که میدونی باهاش قطع رابطه کردم.
گاهی فکر میکنم مشکلاتی که تو این 3 سال - که از هم فاصله گرفتیم - برام پیش اومد تقاص رفتارایی که باهات داشتم. شاید دارم تقاص دل شکسته تو رو میدم.

این روزا رابطمون با قبل متفاوته. شاید دیگه به اون اندازه با هم صمیمی و نزدیک نیستیم ولی کنار هم خوبیم و دلتنگ همدیگه میشیم.هنوزم بین کارای روزانمون یهو یاد همدیگه میفتیم و با خودمون میگیم یعنی الان اون داره چی کار میکنه؟ حالش خوبه؟ مشکلی نداره؟ خدایا مواظبش باش.
هنوزم وقتی دیر جواب میدی نگران میشم. انقد اون سالها اتفاقات بدی واست افتاد که هنوزم از هر دیر شدنی و از هر حال بدت، دلم میلرزه. من که دیگه پیشت نیستم ولی مراقب خودت باش. دوستت دارم عزیزم.. ببخش

+ بیاین قضاوت نکنیم!

آدمک

آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند
آن خدایی که تو بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخند
دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخند
فکر کن درد تو ارزشمند است
فکر کن گریه چه زیباست بخند
صبح فردا به شبت نیست که نیست
تازه انگار که فرداست بخند
راستی آنچه به یادت دادیم
پر زدن نیست که درجاست بخند
آدمک نغمه آغاز نخوان
به خدا آخر دنیاست بخند 

نغمه رضایی 
ادامه مطلب ...

بی عنوان

1 .امروز نشستم کلی واسه خودم چرت و پرت نوشتم. بیشتر مخاطبم خدا بود. هر چی دلم خواست بهش گفتم. البته لحنم اصلا صمیمانه نبود و فقط خودمو کنترل کردم که فحش ندم.

برای اولین بار تا تونستم ازش گله کردم. البته چه فایده؟ یه کم سبک شدم ولی دردی دوا نشد. تازه خیلی شانس بیارم خدا از حرفام ناراحت نشده باشه. وگرنه حتما یه بلای درست و حسابی در انتظارمه!  البته اگه حرفامو شنیده باشه. من که بعید میدونم. به هر حال کاریش نمیشه کرد. من حرفامو بهش زدم و اصلا هم پشیمون نیستم.


2 . به نظرتون تلقین تأثیر مثبتی تو زندگی آدم داره؟ به نظر من شاید یه آرامش بخش واسه یه مدت کوتاه باشه ولی نهایتا هیچ اتفاقی نمیفته. بازم چشماتو وا میکنی و میبینی همه چی همونطور هست که قبلا بوده. پس تلقین چیز چرتیه. مثلا اینکه من به خودم بگم امروز روز خوبیه و من استرس ندارم و فردا و پس فردا قراره یه آخر هفته خوب داشته باشم، همش مزخرفه. خب وقتی میدونم چی در انتظارمه چطوری به خودم تلقین کنم که همه چی خوبه یا در آینده خوب میشه؟؟


+ بعدا نوشت: ساعت دقیقا 22:57 دقیقس. برای اینکه یه کم آروم شم و ذهنم خالی شه رفتم حموم. بیشتر از 1 ساعت تو حموم بودم!! ولی از بس به چیزای مختلف فکر کردم مخم سوت کشید.  همش چیزای جور واجور میومد تو ذهنم. اما خوب بود. یه کم سبک شدم. الانم میرم قرص میخورم و میخوابم. امیدوارم  فردا صبح بیدار. نشم که جز محالاته!!!

تغییر

گاهی بین حرفایی که هر روز و هر روز دارم به خودم میگم، به این فکر میکنم که یه لحظه بایستم، به خودم نگاه کنم، یه نفس بگیرم و یه زندگی تازه رو شروع کنم. زندگی جدید لزوما نباید با یه اتفاق فوق العاده شروع بشه. گاهی میشه فقط واسه نجات خودمون از وضعیتی که توش گیر افتادیم، شیوه زندگیمونو تغییر بدیم و یه مسیر جدیدو شروع کنیم.

اما این تغییر به جرأت نیاز داره. به اراده به مصمم بودن به امیدوار بودن... به همه اینا نیاز داره که به نظرم مهمترینشون همون اراده و امیده.

من امیدشو دارم ولی ارادشو نه!

جالبه برام. قبلا خیلی اراده قوی تری داشتم. نمیدونم چرا تو این چند سال اخیر اینطوری شدم!!

الان یکی از اون لحظه هاییه که به خودم میگم شیوه زندگیتو تغییر بده و خودتو از این شرایط خلاص کن. دختره احمق تو که میتونی پس چرا دست دست میکنی؟؟ تکون بخور دیگه. بقیه به درک، خودت خسته نشدی؟؟ خودت از این 3سال درجا زدن خسته نشدی؟؟ دیگران که نمیتونن واست کاری کنن، خودت باید یه حرکتی بکنی. 

تو شرایطی ام که هیچکی ذره ای برام اهمیت نداره حتی خونوادم. فقط دلم به حال 3 سال از بهترین روزای زندگیم میسوزه. روزایی از عمرم که دیگه تکرار نمیشن.

تو رو خدا یه قدم بردار. اولش سخته ولی کافیه یه کم جلو بری، اونوقت میبینی  همه چی چقدر بهتر میشه. تو رو خدا یه قدم بردار.

بی عنوان

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.