امشب داشتم با صمیمی ترین دوست دوران دبیرستانم که واقعا مثل خواهرم میمونه چت میکردم که بحث خاطرات اون سالها پیش کشیده شد. همش اون میگفت هانیه فلان خاطره رو یادته؟؟ من میگفتم نه یادم نمیاد. باز اون یه خاطره دیگه رو میگفت و باز من یادم نمیومد، با اینکه سال های زیادی نگذشته.
آخرش بهش گفتم : من دارم سعی میکنم بعضی لحظات اون سالها رو فراموش کنم. البته خاطرات دبیرستان و با هم بودنامون جزو اونایی که میخوام فراموش کنم، نیست ولی مثل اینکه حافظم داره تر و خشک رو با هم فراموش میکنه.
خب با حافظه کاری هم نمیشه کرد. جالب اینجاست اون خاطراتی که من دارم خودمو خفه میکنم تا فراموششون کنم، همچنان گاه و بی گاه میان سراغم ولی خاطراتی که دوست دارم یادم بمونه دارن پاک میشن!!! حافظم کلا داره چپکی عمل کنه!!
باز زدی تو فاز گذشته ای که گذشته
آخ ایکاش میشد همه میتونستن گذشته رو بفراموشی بسپرن!!!!
دنبال یه راهیم که گذشته رو از ذهنت دور کنم ولی باید خودت بخوای وگرنه بیفایدست.
بله گذشته، گذشته. ولی عواقبش همچنان همراه منه و تو آیندمم تاثیر داره.
انقد چیزای خوب دوروبرمون هست که گذشته در مقابلشون هیچه
بعضی مواقع آرزو میکنم که ایکاش برمیگشتم به ده سال قبل
ولی همچین چیزی امکان نداره پس باید تازه شروع کرد
مشکل گذشته ایه که قراره آینده رو خراب کنه.
فقط با پذیرفتن لحظه حال می تونی از گذشته ای که دشمن سلامت زندگی و جسم و روح تونه خلاص شی. از گذشته فقط درس های اونو به خاطر بسپارید و اجازه ندین کنترل لحظات شما به دست گذشته بیفته، چون فقط با امید و ایمان به آینده است که زندگی معنا پیدا می کنه.
یک آزمایش را انجام بده
اگر قرار باشه یک جعبه یا کیسه بزرگ بردارید و هر چی غم و اندوه، نگرانی و پشیمانی، خاطرات تلخ و شکست های گذشته است در داخلش بریزی و آن را همیشه به گردن خود آویزان کنی و در همه حال همراهتون باشه، چه احساسی پیدا می کنید؟ دیگران چطور به شما نگاه می کنند؟ مسلماً به این نتیجه خواهید رسید که آن جعبه هیچ تاثیری بر آینده تان نخواهد داشت. جز اینکه دست و پاگیر و آزاردهنده باشه، خاصیت دیگری نداره. حمل بار گذشته در مغز نیز همیه
شاید اینطور که میگید باشه.
ولی متاسفانه من زمانی که واقعا تحت فشار و استرس هستم نمیتونم انقد خوب عمل کنم.