آدمک آخر دنیاست بخند...

از روزانه هام مینویسم،آرامش و آشفتگی..

آدمک آخر دنیاست بخند...

از روزانه هام مینویسم،آرامش و آشفتگی..

پارادوکس

چند روزه که میام صفحه مدیریت وبلاگو باز میکنم و فقط نگاهش میکنم.

هم میخوام بنویسم هم نمیخوام بنویسم. هم میتونم بنویسم هم نمیتونم بنویسم. دقیقا همینطور متناقض..

انگار با نوشتن غریبه شدم. کلا ساکت شدم. چه اینجا و چه وبلاگ های دوستان.

نمیدونم چرا در عین حال که دوس دارم بنویسم، دست و دلم به نوشتن نمیره. تا میام بنویسم ذهنم خالی میشه و فقط به صفحه نگاه میکنم.

این چند خطو اگه نمینوشتم دیگه منفجر میشدم.


+ من میترسم. حس و حال مضخرفیه..