آدمک آخر دنیاست بخند...

از روزانه هام مینویسم،آرامش و آشفتگی..

آدمک آخر دنیاست بخند...

از روزانه هام مینویسم،آرامش و آشفتگی..

آخرین پست 94

خب احتمالا این آخرین پست سال 1394 باشه.بعید میدونم تا آخر شب دیگه چیزی بنویسم.

خواهرم دیروز نزدیکای ظهر بالاخره برگشت خونه.دلم براش تنگ شده بود ولی از همون اول شروع کردم سر به سرش گذاشتن

فردا صبح سال تحویل میشه و سال جدید شروع میشه ولی من هیچ حسی ندارم.اصلا انگار نه انگار فردا عیده.چون اصلا واسه من با بقیه روزای زندگیم فرقی نداره.پارسال هم همین بود ولی حداقل واسه لحظه تحویل سال یه شوقی داشتم که الان دیگه اونم ندارم.

این روز آخر سال، زندگیتون چه رنگیه؟؟


+ زندگی من تقریبا خاکستریه با گهگاهی خط های سفید و قرمز و بنفش!

خواهرک

من کلا یه دونه خواهر دارم که اونم هروقت دخترای هم سن و سال فامیل باشن ما رو فراموش میکنه.

از دیروز بعد ازظهر داییم اومد دنبالش و رفتن خونه پدربزرگ و مادربزرگم چون خالم و 2 تا دختراش اومده بودن.هنوزم برنگشته.بعید میدونم امشب بیاد.تا ببینم فردا فرجی میشه ما این موجود نامردو رؤیت کنیم.

بابا دلم پوسید خو.وقتی هست یه کم با هم گپ میزنیم.یه کم تو سر و کله هم میزنیم.یا مثلا یهو یکیمون در اتاق اون یکی رو باز میکنه و میره بوسش میکنه.من به بوس خیلی حساسم.یه ککککم آبدار باشه صدام درمیاد.این خواهر ما هم از قصد هی ما رو آبدار میبوسه.

خداکنه زودتر برگرده.خونه سوت و کوره و من به شدت گرفته ام

واااااقعا خداروشکر که تک فرزند نیستم.اصلاااا جالب نیست.حتما از تنهایی خل میشدم!

کاش تعدادمون بیشتر بود.2 تا بچه کمه. یه 3-4 تایی باشه خیلی خوبه.دلم یه کوچولو میخواد.مامانم اگه بدونه این حرفا رو میزنم سرمو از تنم جدا میکنه!!

بازم خیلی خیلی خداروشکر که همین یه دونه خواهرو داریم.

با تأخیر فراوان

1. این چند روز اصلا حال نوشتن نداشتم.هر کاری میکردم دستم نمیرفت چیزی بنویسم.

2 . آخر سال جالبی ندارم مثل خیلی ها.چند روز خیلییی بد داشتم با کلی جنگ اعصاب که اصلا نمیخوام یادم بیفته.

بقبه روزامم کاملا معمولی ان.

3 . دیروزم از سر و صدا پناه بردم به اتاق خواهرم.اتاق من یه پنجره نسبتا بزرگ رو به خیابون داره.اینه که سر و صداها کاملا تو اتاقه.درنتیجه من تو ساکت ترین و امن ترین اتاق خونه سنگر گرفتم!!!

4 . دیشب خیلی دلم گرفته بود و دل و دماغ هیچ کاریو نداشتم.جدیدا یه عادتی پیدا کردم.وقتی دلم گرفته دوس دارم پفک نمکی بخورم!!! با خوردنش چیزی تغییر نمیکنه، حتی حالمم بهتر نمیشه اما لذت میبرم.در 2 صورت خیلی پفک نمکیو دوس دارم.یکی وقتی خیلی سرحال باشم و بخوام خوش بگذرونم و یکی هم وقتی دلم گرفته و خیلی پکرم.فقط هم پفک نمکی، نه هیچ چیز دیگه ای!!!

5 . سال 95 شروع خیلی شلوغی داره.تقریبا تا وسطای تابستون به شدت مشغولم.حتی عیدم شاید خبری از دید و بازدید نباشه.مسافرتم که کلا تا تابستون تعطیل.

6 . با این چیزایی که گفتم طبیعیه که خیلی از اومدن سال جدید استقبال نمیکنم.ولی بازم باعث خوشیه که بهار 95 رو با بدن سالم و داشتن یه خونواده میبینم و تابستون قشنگی خواهم داشت ان شاالله.خداروشکر


پی نوشت: فکرکنم خیلی پراکنده نوشتم.ببخشید

پدر

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

پدر و مادر

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.