1. این چند روز اصلا حال نوشتن نداشتم.هر کاری میکردم دستم نمیرفت چیزی بنویسم.
2 . آخر سال جالبی ندارم مثل خیلی ها.چند روز خیلییی بد داشتم با کلی جنگ اعصاب که اصلا نمیخوام یادم بیفته.
بقبه روزامم کاملا معمولی ان.
3 . دیروزم از سر و صدا پناه بردم به اتاق خواهرم.اتاق من یه پنجره نسبتا بزرگ رو به خیابون داره.اینه که سر و صداها کاملا تو اتاقه.درنتیجه من تو ساکت ترین و امن ترین اتاق خونه سنگر گرفتم!!!
4 . دیشب خیلی دلم گرفته بود و دل و دماغ هیچ کاریو نداشتم.جدیدا یه عادتی پیدا کردم.وقتی دلم گرفته دوس دارم پفک نمکی بخورم!!! با خوردنش چیزی تغییر نمیکنه، حتی حالمم بهتر نمیشه اما لذت میبرم.در 2 صورت خیلی پفک نمکیو دوس دارم.یکی وقتی خیلی سرحال باشم و بخوام خوش بگذرونم و یکی هم وقتی دلم گرفته و خیلی پکرم.فقط هم پفک نمکی، نه هیچ چیز دیگه ای!!!
5 . سال 95 شروع خیلی شلوغی داره.تقریبا تا وسطای تابستون به شدت مشغولم.حتی عیدم شاید خبری از دید و بازدید نباشه.مسافرتم که کلا تا تابستون تعطیل.
6 . با این چیزایی که گفتم طبیعیه که خیلی از اومدن سال جدید استقبال نمیکنم.ولی بازم باعث خوشیه که بهار 95 رو با بدن سالم و داشتن یه خونواده میبینم و تابستون قشنگی خواهم داشت ان شاالله.خداروشکر
پی نوشت: فکرکنم خیلی پراکنده نوشتم.ببخشید
اینجا به نسبت سالهای پیش سر و صدای کمتری بود ...
برای من که هیچ سالی ذوق و شوق نداشته و امسال هم که از همیشه برام بدتره ، یه جورایی انگار که اصلا برام مهم نیست !
خب پس سعی کن زیاد دلت نگیره که یه وقت چاق نشی
اینجا هم نسبت به پارسال بهتر بود ولی بازم سر و صدا بود دیگه.
والا من اصلا حس اومدن عید و سال جدید ندارم.انگار که هیچ خبری نیست.
به نکته خوبی اشاره کردی