-
ولنتاین مبارک!!
یکشنبه 25 بهمن 1394 13:25
دیروز خواهرم تصمیم گرفت واسه هر کدوم از هم کلاسی هاش و معلمش قلب درست کنه و امروز بهشون بده.24 نفر بودن.من و خواهرم و مادرم بسیج شدیم که این 24تا قلبو درست کنیم از کت و کول افتادیم ولی نتیجه رضایت بهش بود.خوش گذشت.دوس دارم عکساشونو اینجا بذارم ولی هر کاری میکنم نمیشه.عکس قبلی یه دونه بود راحت گذاشتم ولی اینا 5تا هستن...
-
اینم اون قلبی که گفتم
یکشنبه 25 بهمن 1394 13:07
-
من در حال حاضر خوشبختم!
شنبه 24 بهمن 1394 15:57
از دیروز تا حالا میخواستم بیام بنویسم اما وقت نمیشد.میخوام این 2-3 روز رو بنویسم. خب از پنج شنبه شروع میکنم.روز پراسترس و شلوغی بود.از صبح حدود 8:30 مشغول شدم تا 12شب.ساعت1 خوابیدم و صبح جمعه ساعت 6 بیدار شدم.باز مشغول بودم تا ساعت 12:30 ظهر.بالاخره 12:30 کارام تموم شد و اومدم خونه.جمعه غروب قرار بود مامانم و خواهرم...
-
صبح بخیر
پنجشنبه 22 بهمن 1394 08:16
امروز یه روز پر از استرسه.کلی کار دارم که باید انجام بدم ولی الان رو تختم هستم. تو 3سال اخیر زندگیم همیشه همین بودم.همیشه وقتی استرس داشتم و کسی نبود آرومم کنه یا وقتی خیلی احساس تنهایی میکردم، به تختم پناه میاوردم و زیر پتو تو خودم مچاله میشدم.خودمو بغل میکردم و با خودم حرف میزدم تا یادم بره تنهام و استرس...
-
اولین پست با چشمای سنگین
چهارشنبه 21 بهمن 1394 23:18
سلام. ساعت 23:04 هست و من بالاخره بعد از چندوقت دودلی این وبلاگو راه انداختم.نمیدونم قراره اینجا چی بگم.خب احتمالا از روزمرگیم مینویسم.چیز دیگه ای فعلا واسه نوشتن ندارم.فقط میدونم که از دنیای آشفته اطرافم به اینجا پناه آوردم و امیدوارم پناهگاه امنی واسم باشه. قبلا رو کاغذ مینوشتم و الان اینجا هم مینویسم.امیدوارم حال و...