آدمک آخر دنیاست بخند...

از روزانه هام مینویسم،آرامش و آشفتگی..

آدمک آخر دنیاست بخند...

از روزانه هام مینویسم،آرامش و آشفتگی..

صبح بخیر

امروز یه روز پر از استرسه.کلی کار دارم که باید انجام بدم ولی الان رو تختم هستم.

تو 3سال اخیر زندگیم همیشه همین بودم.همیشه وقتی استرس داشتم و کسی نبود آرومم کنه یا وقتی خیلی احساس تنهایی میکردم، به تختم پناه میاوردم و زیر پتو تو خودم مچاله میشدم.خودمو بغل میکردم و با خودم حرف میزدم تا یادم بره تنهام و استرس دارم.مسخرست.به جای اینکه برم دنبال کار و زندگیم، عین بچه ها با بغض کز میکنم یه گوشه.من فرار میکنم.از کار و استرسام فرار میکنم.از تنهاییم فرار میکنم.اینطور ترسو بودن اصلا خوب نیست.نمیدونم چه مرگمه؟انگار نمیخوام آدم شم.

چقدر این روزا هوا سرده.کی میخواد بهار بشه.بهار که بیاد حال منم یه کم بهتر میشه.

واقعا از دیشب تا حالا اینجا 3تا بازدیدکننده داشته یا این آمار الکیه؟؟آخه با این سرعت بازدیدکننده پیدا میشه؟؟این وبلاگ تازه راه افتاده.کلا یه پست داشت.بنده های خدا حتما فراری شدن!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد