آدمک آخر دنیاست بخند...

از روزانه هام مینویسم،آرامش و آشفتگی..

آدمک آخر دنیاست بخند...

از روزانه هام مینویسم،آرامش و آشفتگی..

جوجه اردک

یه روز مامانم عصرونه آماده کرده بود.

وقتی میخواست من و خواهرم رو صدا بزنه، گفت : جوجه اردک های خوشگل من بیاین عصرونه!!!


خب فکر کنم میتونین قیافه من و خواهرم رو تصور کنین :||||

آخه جوجه اردک؟؟!!

آدم یاد قیافه جوجه اردک زشت میفته. از طرفی من تو این فکر بودم که مامانم، خودش و بابام رو چی تصور کرده که به من و خواهرم میگه جوجه اردک؟؟؟!!!

نظرات 3 + ارسال نظر
آنا چهارشنبه 12 خرداد 1395 ساعت 09:55

جوجه اردک که خوبه، یک حس گوگولی مگولی داره.

آره ولی آدم یاد قیافه جوجه اردک زشت میفته

من‌ها دوشنبه 10 خرداد 1395 ساعت 01:11 http://manhatanha.blogsky.com/

دقیقا من یاد جوجه اردک زشت افتادم :|

والا منم همچین حسی بهم دست داد.
خونواده ها میخوان از بچه تعریفم کنن، حرفای عجیب و غریب میزنن.

مجید پدیده پنج‌شنبه 6 خرداد 1395 ساعت 23:07 http://majidpadideh.blogsky.com

آخیییی برخورد بت
اشکالی نداره به آینده فکر کن که قراره قوی زیبایی بشی

+ خودمونی بعضی مواقع که پدر و مادرا فاز مهربونی میگیرم ، مهربونیشون کمی تا خیلی دور از انتظار میشه!!!

نه بهم برنخورد. اتفاقا برام جالب بود و خندیدم.
ان شاءالله آینده زیبا باشه.
بله گاهی آدم از ابراز احساسات پدر و مادر غافلگیر میشه!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد