آدمک آخر دنیاست بخند...

از روزانه هام مینویسم،آرامش و آشفتگی..

آدمک آخر دنیاست بخند...

از روزانه هام مینویسم،آرامش و آشفتگی..

خاک تو سر ترسوت کنن!!

من یک عدد هانیه بیدارم. ساعت 5:09 دقیقس و من هنوز نخوابیدم. جالب اینجاست که باید ساعت 7:30 بیدار شم.

خواهرم خوابید البته خداییش تا 4:45 بیدار بود ولی دیگه بعدش نتونست بیدار بمونه. داشت سر درد میگرفت.

منم یه عدد دختر لوس ترسو هستم که تا الان خواب به چشمش نمیومد و الانم که خواب داره، میترسه چشماشو ببنده. واقعا خدا به من عقل بده. کم مونده هیکل گندمو بلند کنم و برم بین مامان و بابام بخوابم!!! البته یه بار این کارم کردم.ولی خب اون موقع خیلی وحشت زده شده بودم اما الان فقط میترسم.

بیرون داره بارون میباره. صداش قشنگه ولی ای کاش خورشید زودتر طلوع کنه و یه کم هوا روشن شه که من بخوابم. حداقل یکی دوساعتی خوابیده باشم.


+ اینجا دارن اذان میگن. ساعت 5:22 صبح

اگه بدونین چقدر دلنشینه. کاش هیچوقت تموم نشه.


+ ساعت 6:01 دقیقه. همچنان هوا تاریکه و همینطور داره بارون میباره. و من هنوز بیدارم. لعنت به من


+ الان که دارم این پی نوشتو مینویسم ساعت 12 ظهره. دیشب بالاخره بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم، حدود ساعت 6:30 نمیدونم چطوری خوابم برد. قرار بود ساعت 7:30 بیدار شم ولی فکر میکنین چند بیدار شدم؟ 11 !!!!!

خداروشکر که دیشب تموم شد. امیدوارم امشب بازم همون آش و همون کاسه نباشه. محض احتیاط امشب قرص میخورم.


نظرات 3 + ارسال نظر
Reyni چهارشنبه 11 فروردین 1395 ساعت 16:08 http://reyni.blogsky.com

خب مثلا از چی می ترسی ؟

نصف شب بود و توهماش!!

آنا چهارشنبه 11 فروردین 1395 ساعت 14:26 http://aamiin.blogsky.com

من یک موقعی دچار این ترس بودم. خیلی اوضاع دردناکی هست.
تنها راهش اینه که چشم هاتون را ببندید و تحت هیچ شرایطی باز نکنید. حتی اگر قلبتون داشت می ایستاد باز هم باز نکنید. بعد از چند دقیقه ترس می رود. یکی دو شب که بگذره عادت می کنید. من یک وقتی تنها تو اتاق هم نمی تونستم بخوابم اما الان تنها توی خونه هم می خوابم. مطمئنم شما هم می تونید.

اینکه چشمامو ببندم و اطرافمو نبینم خیلی ترسناکه. بعد همش فکرای عجیب غریب و ترسناک میکنم.
خوش به حالتون ترستون از بین رفته. منم همیشه اینطوری نیستم. دیشب زده بود به سرم. امیدوارم امشب تکرار نشه.

سینا چهارشنبه 11 فروردین 1395 ساعت 06:05 http://sardaraneeshgh.blogsky.com/

سلام
اینجا بعدنماز صبح هست ومن نمازم رو خوندم ووقتی خوندم که دربهای اسمان بروی ما زمینیان باز میشود.شما هم حتما در همان موقعی خوندید که ندا امد که ای زمینیان دربهای اسمان را برایتان باز کردم تا شایدبیایید وازخواب بیدار شوید واین خواب از غفلت گرفته تا خواب هایی که رفع خستگی دارد...پس ندا میاید که ای بندگان بیایدعشق زمین گیر شده

سلام.
حقیقتش اینه که من نماز نخوندم. خوش به حالتون که از نعمت نماز غافل نیستین. من از شدت ترس چسبیده بودم به تختم و تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که از صدای اذان لذت ببرم و آرامش بگیرم و دلتنگ شم. مثل خیلی وقتای دیگه.
البته خوندن یا نخوندن نماز یه مسئله کاملا شخصیه و دلیلی نداره تو فضای مجازی بیان بشه. صرفا چون نمیخواستم نظرتون بی پاسخ بمونه توضیح دادم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد